جوان آنلاین: اعداد و ارقام قربانیان سوانح رانندگی هویتشان را از دست دادهاند. اینکه در جریان سفرهای نوروز و براساس آمار اولیه بیش از ۸۰۰ نفر کشته و بیش از ۲۱ هزار مجروح و معلول میشوند و آب از آب تکان نمیخورد، حکایت از استحاله شدن چرخهای است که بیتفاوتی نسب به آن منجر به افزایش قربانیان سوانح رانندگی شده است که این موضوع را از منظر روانشناسی در گفتگو با دکتر محمد پیروی خامنه، روانشناس بازکاوی کردهایم.
سفرهای نوروزی امسال همان طور که پیشبینی میشد برای بسیاری از مسافران، به سفری بیبازگشت تبدیل شد به طوری که بر اساس آمار اولیه در جریان سوانح رانندگی روی داده ۸۱۳ نفر کشته و ۲۱ هزار و ۴۴۱ هم مجروح و معلول شدند. این حجم از تلفات انسانی که آمار نهایی آن فراوانی بیشتری را هم شامل خواهد شد در مقیاس با جنگی که در همین بازه زمانی روی دهد بسیار بیشتر است، با این حال پیش از شروع سفرهای نوروزی تلاش رسانهای بسیاری برای پیشگیری از این کشتار بزرگ جریان داشت. اینکه بسیاری از شهروندان این گونه آگاهانه به استقبال خطر میروند را از منظر روانشناسی چگونه میتوان تفسیر کرد؟
باید در نظر بگیریم اگر اطلاعرسانی نبود، این آمار بسیار بالاتر میرفت. در صورتی که عوامل بروز سوانح را جمعبندی کنیم، متوجه خواهیم شد در نهایت مقصر اصلی انسان است، چراکه همه عوامل به دست انسان است. توضیح بیشتر اینکه بخشی از انسانها باید تلاش کنند خودروی مناسب طراحی و تولید کنند و در اختیار مصرفکننده که انسانهای دیگر هستند، قرار دهند که این افراد دچار حادثه نشوند. بخشی از انسانها هم باید تلاش کنند ابزار و محیط را که همان جاده، پلیس و موارد دیگر است، درست طراحی و اجرا کنند. با اطلاعرسانیهای صورت گرفته که به آن اشاره کردید بسیاری از رانندهها به این موضوعات توجه میکنند. مثلاً راننده میداند با خودروی پراید که ایمنی ندارد نباید با سرعت زیاد حرکت کند و به این موضوع توجه میکند. خب تعداد این دسته از افراد محدود است و همه اطلاعات کافی در اینباره ندارند. هر چه عقبتر بر میگردیم، متوجه میشویم انسانها با ورود قوانین، فناوریها و برقرار شدن سازوکارهای اجتماعی تکامل پیدا کردهاند؛ از همینرو با وقوع یک تصادف متوجه میشویم عوامل دیگری مثل قوانین و افرادی که قوانین را مصوب میکنند خیلی نقش دارند. در زندگی اجتماعی یک عده افراد ناآگاه، بیشعور یا هر چه اسمش را بگذاریم مهارت فرد دیگر را خنثی میکند برای همین آمار سوانح بالاتر میرود. باید در نظر داشته باشیم، ابزاری که تولید میشود اگر به نیت کسب پول باشد و نظارتی هم نباشد، این اتفاق با شدت بیشتری رقم میخورد از همین رو نقش نظارت درست بسیار اهمیت دارد. نظارت بر ساخت و ساز جادهها یا نظارت پلیس برای رانندگی، نظارت بر شرکتهای خودروساز که بیشترین تلفات مربوط به تولیدات این شرکتهاست. بنابراین به گفته شما اطلاعرسانی درست صورت میگیرد، اما مهم این است که این کار باید با عملکرد دیگران هم هماهنگی داشتهباشد.
خودروساز پراید را تولید میکند، اما این خودرو ناایمن است، بنابراین ناامن بودن این خودرو کار درست دیگر عوامل را خنثی میکند برای همین آمار قربانیان بالاتر میرود. تعمیرکار پنچری را میگیرد، اما کارش را درست انجام نمیدهد و همه چیز را سمبل میکند، پیچچرخها را درست نمیبندد. این فرد یا ناآگاه است یا تخلف میکند برای همین با در نظر گرفتن همین موضوعات شاهدیم آمار سوانح مدام بالا میرود. از سوی دیگر بسیاری از رانندهها آگاه نیستند، بنابراین مجموع این آگاهیهاست که میتواند از وقوع حوادث جلوگیری کند. در حال حاضر هم اطلاعرسانی رسانهها و تلاش پلیس بخشی از این آمار را حذف میکند. مجموع آنچه اشاره شد، عوامل انسانی هستند. انسانها، ابزار و محیط را در اختیار دارند و میتوانند کنترل کنند. اینها در جامعه ما در حداقل است. وقتی روی بازرس نظارت باشد که حقوقش به اندازه کافی است در نتیجه او را محتاج نمیکنند. وقتی زیادهخواهی کرد، نظارت یقهاش را میگیرد و دیگر این کار را نمیکند، در نتیجه آمار کاهش پیدا میکند. ما شاهدیم عدهای کارشان را درست انجام میدهند، اما تحتتأثیر عدهای که کارشان را انجام نمیدهند، قرار میگیرند، در نتیجه میبینیم وضع موجود ایجاد میشود. متأسفانه کسانی که در بروز حوادث نقش دارند به هر دلیلی کارشان را درست انجام نمیدهند. انسان اگر کنترل نشود طعمکار، زیانکار، زیادهخواه است که در جامعه ما زیاد هستند.
موارد مورد اشاره رهاشدگی است که در این چرخه پایدار ماندهاست، این موضوع تا چه میزان با تأثیر از عوامل فردی میتواند خنثی شود تا فرد بتواند از خود و دیگران مراقبت کند؟
بله بسیاری از موارد شاهدیم افراد با اینکه آگاه هستند، اما عوامل دیگری در این موضوع دخالت دارند، مثلاً برای رفتن به سفر نوروز پای چشم و همچشمی به میان میآید که فرد حتماً باید برای سفر به فلان نقطه برود یا عوامل بسیاری که مطرح است. متأسفانه انسانها کمتر مهارت دارند. مهارت حل مسئله در انسانها و جوامع ما بسیار پایین است. باز هم بر میگردیم و میبینیم که نظارت نیست. نظارت یعنی معلم، مدیر، کتاب درسی، تلویزیون، مجلس، قانون و همه اینها برای همین میبینیم که وقتی این موضوعات وجود نداشتهباشد، جامعه بر اثر اتفاقات میچرخد. اتفاقات هم براساس ساختار طبیعت که بیرحم است اگر رها شود، بیرحمیاش بیشتر میشود و این بیرحمی، طبیعت را که انسان و ابزار هم جزئی از این طبیعت است، کنترل میکند.
شما روی آگاهی فردی تأکید دارید. این موضوع مشخصاً چه مواردی را شامل میشود؟
اطلاعات، تجربه، تفکر، بحث. انسانهایی که برونگرا هستند توانایی حل مشکل را بیشتر دارند تا درونگرا. انسانهای درونگرا برخورد ندارند. وقتی برخورد نباشد مغز زیاد کار نمیکند، فکر زیاد کار نمیکند، در نتیجه بیشتر راکد است، مگر اینکه چنین فردی اهل مطالعه درون خود باشد و درونش در قالب یک کتاب به بیرون تراوش کند. در تاریخ داریم افرادی را که درونگرا بودند و تراوشاتشان در قالب کتاب به جامعه میآمد. اگر نیاید معمولاً تغییراتی در ذهنشان پیش نمیآید و منتظر اتفاق هستند. اتفاق هم کمتر مثبت است. ساختار طبیعت اینطور است که اگر رها شود، مسلط بر انسان است که متأسفانه رها شدهاست.
با توجه به در برگیری فراوان کاربران راه، این کاربران فارغ از سازمانهای آموزشی این آگاهی را چطور میتوانند کسب کنند؟
این موضوع نیازمند انگیزه است؛ انگیزه درونی و بیرونی. یک فرد عهدهدار پیشگیری از این مسائل نیست. افراد زیادی نقش دارند. عده زیادی کارشان را درست انجام نمیدهند که در رأس آن سه موضوع انسان، ابزار و محیط است. ابزار مهم است که مثلاً فرد یک قطعه یدکی هزار تومانی را ۵۰ هزار تومان میفروشد و، چون نظارت نیست، هر چه دلش بخواهد میکند.
بنابراین میشود گفت در این چرخه افرادی که آگاهی کمتر دارند، بیشتر قربانی این حوادث میشوند؟ بیشتر استفادهکنندگان از این امکانات طبقه متوسط یا ضعیف جامعه را شامل میشود.
فقر تنها فقر پولی نیست. فقر ذهنی هم هست. وقتی اطلاعاتمان کمتر میشود، فقیرتر میشویم. ممکن است در جیبمان پول نباشد. اگر بچهمان خطایی کرد، اگر ذهنمان قوی باشد، میتـوانیم از عهده آن به نحوی بر بیاییم که آثار مخرب نداشتهباشد، ولی اگر میبینیم که فرد هم فقر ذهنی دارد و هم فقر مالی که این دو در ارتباط هم هستند. وقتی اقتصاد ضعیف باشد، فقر ذهنی هم ایجاد میشود. معلم تلاش میکند با حقوق خود بسازد ولی در نهایت تسلیم میشود که ببیند میتـواند از کدام والدین چیزی دریافت کند که روی ذهنش تأثیر میگذارد که این همان هرم مازلو است که در آن نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای مربوط به امنیت، نیاز به عشق، نیازهای مربوط به «احترام به خود» و نیاز به خودشکوفایی در آن باید تأمین باشد که این موضوع در جامعه ما خیلی کم است.
شما روی نظارت هم تأکید دارد. ما شاهد هستیم پلیس به عنوان یکی از ابزارهای نظارتی تأکید دارد خودروهای تولید داخل امنیت لازم را برای ورود به جادهها ندارند با این حال، قانون پلیس را مجبور کردهاست، ابزاری را که خطرآفرین است، شمارهگذاری کند، چراکه وزارت صمت، سازمان استاندارد و محیطزیست این محصول ناامن را تأیید میکند، بنابراین وقتی سازمانهای نظارتی چنین تخلف میکنند، چه انتظاری میشود داشت؟
بله، نمیشود انتظار داشت، چراکه بسیاری از این عوامل از هم متأثر هستند، اما همیشه اینطور نیست. عدهای درست کارشان را انجام میدهند، اما عده زیادی این طور نیستند که باید دلایلشان را جستوجو کرد که به خاطر طبیعت انسان است که اگر رها شود، درست کار نمیکنند؛ یعنی انسان بدون تربیت و اخلاقیات بار بیاید. تربیت و اخلاقیات غریزی نیست، آموختنی است. ممکن است که یک پلیس درست به وظیفهاش عمل کند و همه نیروهای تحت امرش را درست به کار بگیرد تا به وظیفه خود درست عمل کنند، اما یک ابزار به تنهایی کافی نیست.
سوانح رانندگی خسارتهای کلان اقتصادی و اجتماعی به دنبال دارد با این حال گویا این موضوع برای بسیاری از افرادی که در این چرخه، مسئولیت و منافع دارند، اصلاً مهم نیست. انگار حتماً باید سفره عدهای خالی شود که آنها بتوانند راحت زندگی کنند. اعداد و آمار هم هویت خودشان را از دست دادهاند و اگر در نوروز به جای هزار نفر ۱۰هزار نفر هم کشته شوند، مهم نیست. دلیل این بیاهمیتی نسبت به جان افراد چیست و چه باید کرد؟
نمیشود کاری کرد مگر اینکه شب بخوابیم و صبح که بیدار شدیم، متوجه شویم به کسانی که در مسئولیتها هستند الهاماتی شدهباشد که نسبت به وظایف خود پایبند باشند؛ مثلاً نباید نسبت به عمل کسی که به گوش سرباز پلیس قانونمند سیلی میخواباند، چشمپوشی کرد و به قانونگذار بگوید حالا که با صرف هزینه وارد مجلس شدهاست، به وظایف قانونی خود عمل کند که این موضوع ریشههای بسیار عمیقی دارد که بعید است با احصای آنها تغییری در وضع موجود ایجاد شود. جامعه رها شدهای است که از این هم میتواند رهاتر شود؛ مثلاً سکه به ۴۴میلیون تومان رسیدهاست که وضع رها شدهای است و به همان نسبت سازمانهای دیگر هم از همین قاعده پیروی میکنند.
خدا به مسئولانی که به وظایف خود عمل نمیکنند آگاهی و انسان دوستی بدهد و بدانند غیر از خودشان افراد دیگری هم هستند و در این بین مردن مسئله است که اگر مردن نبود، عدهای برای بقا، دیگران را زنده نگه نمیداشتند.